کد مطلب:94417 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:295

علم و احاطه خدا پیش از آفرینش











اصل: عالما بها قبل ابتدائها محیطا بحدودها و انتائها عارفا بقرائنها و احنائها:

ترجمه: (خداوند موجودات را بیافرید) در حالی كه پیش از آفرینششان به آنها دانا بود و به اندازه ها و پایان كارشان احاطه داشت و به آنچه به آنها پیوسته بود و به اطراف و گوشه های نهانی آنها آگاه بود.

واژه ها: قرائن: جمع قرینه، چیزی كه به چیز دیگر نزدیك و پیوسته باشد[1].

احناء: جمع حنو یعنی جانب و كنج از هر چیزی[2].

شرح: در این فراز از گفتار، امام علیه السلام در مقام بیان علم

[صفحه 126]

خداوند است كه در ضمن سه بحث بررسی می شود:

بحث اول در بیان مفهوم هر یك از این سه جمله و تفاوت آنها: می گوئیم پیش از آفرینش آنها اثبات می كند و روشنگر اینست كه علم خداوند به موجودات اختصاص به زمان ایجاد و بعد از ایجاد ندارد بلكه از ازل و پیش از زمان ایجاد نها عالم بآنها بود، چنانچه در زمان ایجاد و بعد از ایجاد تا ابد عالم به آنهاست و از این جهت تفاوتی نیست.

جمله ی دوم «محیطا بحدودها و انتهائها» احاطه ی علم خدا را به خصوصیات و جزئیات موجودت اثبات می كند یعنی خداوند حد و اندازه ی هر موجودی را می داند و نسبت به آغاز وجود و مقدار وجود و پایان وجود هر موجودی احاطه دارد. و به عبارت دیگر جمله ی اول علم خدا را به كلیات امور و جمله ی دوم علم خدا را به جزئیات امور اثبات می كند.

جمله ی سوم «عارفا بقرائنها و احنائها» علم خدا را به چیزهائی كه وابسته و پیوسته بموجودات است هم اثبات می كند و اطراف و گوشه های پنهانی و متعلقات هر موجودی را زیر پوشش علم حقتعالی قرار می دهد و این جمله سعه ی علم حقتعالی را نشان می دهد.

[صفحه 127]

و كلمه ی معرفت و عرفان اگر چه در باره ی انسان در جائی استعمال می شود كه قبلا برای او پوشیده و پنهان بوده است ولی درباره ی خدا حقایق این معانی كه برهنه از لوازم امكانی باشد مقصود است، بنابراین از كلمه «عارفا» در این جمله همان انكشاف و ظهور اشیاء در پیش خداوند، منظور است.

بحث دوم: علم خداوند به اشیاء پیش از ایجاد آنها و بعد از ایجادشان از نظر عقل و نقل ثابت است.

اما از نظر عقل: مخترع و صنعت گری كه بخواهد دستگاه صنعتی به وجود بیاورد ابتداء طرح و نقشه ی آن را ترسیم و اندازه و مقدار و جای هر چیزی را كه می خواهد در آن بكار برد و فایده آن را در نظر می گیرد و سپس شروع بكار می كند تا صنعت او كاربر و مفید واقع شود.

و این یك اصل وجدانی بدیهی است كه تا سازنده ای علم به حدود و مشخصات و جزئیات مصنوع خود نداشته باشد، نمی تواند آن را بسازد.

انیك می پرسیم آیا جهانی با این عظمت كه هر پدیده ی از آن را تحت مطالعه و بررسی قرار دهیم آن اندازه آثار حكمت و قدرت پروردگار در آن مشاهده می شود كه هر بیننده ای را به اعجاب وا می دارد، می توان گفت آفریدگار آن دانا و خبیر نبوده است؟

البته باید در نظر داشت كه میان علم مخترع و علم آفریدگار تفاوت

[صفحه 128]

بسیار است علم مخترع اكتسابی و محدود و محتاج به وسائل و ابزار است ولی علم خدا ذاتی و نامحدود و بی نیاز از هر وسیله و ابزرای است، چنانچه در جمله های پیشین باین معنی اشاره شد.

علاوه بر اینكه در مباحث پیشین گفته شد كه خداوند اعلی مراتب وجود را داراست و كسی كه دارای اعلی مراتب وجود است هر امر وجودی را دارا خواهد بود و شكی نیست كه علم، امر وجودی و مرتبه ی از وجود است. بنابراین خداوند آن را داراست.

اما از نظر نقل: در قرآن كریم آیات بسیاری است كه صریحا اعلام می كند كه خداوند بهمه چیز داناست و چون قیدی به این آیات زده نشده است علم خدا را به موجودات قبل از ایجاد و بعد از ایجاد و همچنین علم او را به كلیات و جزئیات امور اثبات می كند.

و در سوره ی آیه ی 3 می فرماید «خداوند داننده ی غیب است و از علم او اندازه ی ذره ای در آسمانها و زمین پوشیده نیست و كوچكتر از ذره و بزرگتر از ذره ای نیست جز اینكه در كتاب آشكارائی ثبت است، یعنی خدا به آن داناست». و نظیر آن در سوره ی یونس آیه ی 61 هم آمده است.

و اخبار در این زمینه نیز بسیار است كه در توحید صدوق و اصول كافی از ائمه هدی (ع) روایت شده از آن جمله در كافی از محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت شده كه گوید از آن امام شنیدم فرمود «خدای عزوجل بود و حال آنكه چیزی جز او نبود و

[صفحه 129]

همیشه بآنچه بوجود می آید دانا بود و علمش به هر چیزی پیش از وجود او همچون علم او به آن چیز بعد از وجود اوست»[3].

و همین سه جمله ی نهج البلاغه نیز صریح در این معنی است و این اخبار نیز مانند آیات، چون مطلق است، شامل علم خدا به جزئیات امور هم می شود.

و با این صراحت آیات و اخبار در این باره و دلالت برهان عقلی، گفتاری كه از بعض فلاسفه نقل شده كه خداوند عالم به جزئیات نیست ارزش علمی ندارد.

بحث سوم: چگونگی علم خداوند به موجودات: پیش از بررسی این بحث باید دانست كه علم بر دو گونه است علم حصولی و علم حضوری:

علم حصولی آن است كه صورتی از چیزی كه در خارج است در نفس عالم حاصل شود و از راه آن، صورت آن چیز را درك كن.

و علم حضوری آنست كه خود آن چیز در پیش عالم حاضر و منكشف باشد.

برای مثال، شما اگر خوراكی را بخواهید درك كنید صورتی از آن در ذهنتان پیدا می شود و از راه آن صورت، آن خوراك برای شما معلوم می گردد، ولی گرسنگی بدون واسطه برایتان معلوم و روشن

[صفحه 130]

است. بنابراین علم به آن خوراك حصولی و علم به گرسنگی علم حضوری است. اینك می گوئیم علم خدا به همه ی موجودات از نظر تحقیق علم حضوری است یعنی هر چیزی همواره، چه پیش از ایجاد و چه پس از ایجاد پیش خدا حاضر و منكشف است.

و علم خدا به معنی «صورتهای جدای از ذات او كه دارای سایه ای از وجود پیش از وجود فعلی آنها باشد» نیست، آن چنان كه به افلاطون نسبت داده شده و از آن به مثل تعبیر كرده است.

زیرا این صورتها اگر ربطی به ذات خدا نداشته و از لحاظ وجود متاخر باشند، علم و كمال ذات نیست، چون علم وقتی كمال ذات است كه در مرتبه ی ذات و عیب ذات باشد.

و اگر منطبق به ذات خدا باشد لازم می آید كه اولا ذات حقتعالی به آن صورتها نیاز داشته باشد و در ثانی ذات خدا محل عروض آن صورتها واقع گردد و خدا از نیاز و تغییر پذیری منزه است. و همچنین علم خدا به معنی تقرر یعنی قرار گرفتن صورتهای عقلی در ذات او نیست، به این معنی كه خدا همچون مخترعی باشد كه چون بخواهد چیزی را اختراع كند نخست صورت آن را در ذهن خود تصور نموده و آنگاه در خارج آن چیز را مطابق آن صورت بسازد، زیرا لازمه ی این گفتار اینست كه علم خداوند را زائد بر ذات و عارض بر ذاتش بدانیم و این نادرست است. پس گفتار درست چنانچه

[صفحه 131]

یاد آور شدیم آنست كه علم خدا را حضوری و در مرتبه ی ذات و عین ذاتش بدانیم زیرا بدیهی است كه خداوند با شعور است و هر موجود با شعوری به خودش علم دارد، یعنی ذاتش نزد خودش معلوم و حاضر است و چون علم، مانند سایر صفات كمال، عین ذات است، علم به ذات علم به صفات هم می باشد و پیداست كه موجودات اثر قدرت پروردگارند و قدرت پروردگار علت و منشاء وجود آنهاست و چون قدرت عین ذات است، ذات حقتعالی علت تامه ی ایجاد موجودات می باشد.

و گفتیم خدا عالم به ذات خود است یعنی عالم به علت تامه ی موجودات است و علم به علت بطور تفصیل ملازم و همراه با علم به معلول بطور تفصیل است. نتیجه اینكه چون خدا به ذات خود بطور تفصیل عالم است به موجودات كه اثر ذات او هستند هم بطور تفصیل عالم می باشد و بیش از این اندازه نمی توان چگونگی علم خدا را درك نمود، زیرا پی بردن به ذات و همچنین به كنه صفات او كه عین ذات اوست محال است زیرا خدا نامحدود است و محدود نامحدود را نمی تواند درك كند.

اما علم فعلی حقتعالی كه پس از ایجاد موجودات تحقق می یابد به این معنی است كه هر چیزی آن هنگام كه موجود می شود وصف حضور پیش ذات خداوند را بخود می گیرد نه اینكه خداوند وصف تعلق و ارتباط به آن چیز را بخود بگیرد زیرا در این صورت ذات حقتعالی

[صفحه 132]

محل عوارض و تغییر پذیر خواهد بود. بنابراین علم خدا یعنی حضور موجودات نزد ذات او پش از ایجاد و بعد از ایجاد تفاوتی نمی كن و تفاوت در خود موجودات است كه پیش از ایجاد چیزی نبودند و بعد از ایجاد هر كدام دارای صورت خاص و حدود مشخص می شوند و خداوند در هر حال محیط بر آنهاست و این خصوصیات بعد از وجود در علم خداوند كه عین ذات اوست تغییری نمی دهد.

برای نزدیك شدن این مطلب به ذهن می توان نور خورشید را مثال زد كه تابش نور خورشید بر همه ذرات جهان یكسان است و هر ذره ای كه پیدا شود، زیر تابش آن نور واقع می گردد و این صفت (حضور زیر تابش نور) را بخود می گیرد بدون آنكه تغییری در تابش نور خورشید پیدا شود و یا حالتی در نور خورشید رخ دهد.

همچنین تابش وجود حقتعالی یعنی ذات و صفات او كه عین یكدیگر و نامحدود و ازلی و ابدی است همه ی هستی را فراگرفته بی آنكه پیدا شدن موجودات دگرگونی در ذات خدا بوجود آورد.

و البته این، از باب مثال است وگرنه هر تعبیر و مثالی از بیان چگونگی ذات و صفات خدا قاصر و كوتاه است.


صفحه 126، 127، 128، 129، 130، 131، 132.








    1. منتهی الارب.
    2. صحاح اللغه و منتهی الارب.
    3. كافی مجلد اول كتاب التوحید صفحه ی 107.